احسان شیرخانی
اولین باری که اووکادو خوردم رو خوب یادمه! اولین باری که سوشی خوردم رو هم یادمه! همینطور اولین باری که یه میتینگ رو اداره کردم. چیزی که تو همشون مشترک بود این بود که هیچ کدومشون رو دفعه اول دوست نداشتم. کمی به خاطر اینکه برام غریبه بودن، کمی به این خاطر که بار اول ها لزوما همیشه طعم خوبی ندارن.
بار ها تجربه مجددشون باعث شد ذهنم یاد بگیره که اون چیزهایی که برام غریبه ان لزوما بد طعم و تهدید آمیز نیستن. چون ذهن اصولا چیزهای آشنا رو امن تر و خوشایند تر تلقی میکنه.
بهش میگن Cognitive Reappraisal یا بازتفسیر شناختی، وقتی تجربه های ناخوشایند اولیه بعدا با پیامد های مثبت همراه میشن و همین باعث علاقه میشه. مغز ما انعطاف پذیره، پس از تجربه چیزی که برامون غریبه است نترسیم. شاید این تجربه ها یه روزی تبدیل به علاقه یا نقطه قوت ما بشن.